چشم‌های سرخ

جلسه تمام شده بود. می‌خواستم چند نکته به حاج آقا بگویم. نزدیک‌شان رفتم. حالت چشم‌ها و چهره‌شان تغییر کرده بود.بازهم آن سردردهای شدید به سراغشان آمده بود.
اشتراک گذاری
13 خرداد 1403
نویسنده : ستاد روایت پیشرفت
کد مطلب : 8586

گفتند: آقای صاحبکار دیگر خیلی سرم درد می‌کند، اجازه بدهید من بروم.
چند دقیقه ازشان فرصت گرفتم و باز باهمان حال سرپا ایستادند و گوش دادند.

می‌توانستند بگویند امروز کسالت دارم جلسه را برگزار نکنند؛ اما با همان سردردهای شدید جلسات را اداره می‌کردند. شاید بعضی‌ها خیال کنند آقای رئیسی هیچ مشکل جسمی نداشتند که می‌توانستند این حجم از فعالیت روزانه را داشته باشند اما حقیقت این نبود. یاد حاج قاسم می‌افتادم که می‌گفتند نمک در چشم‌شان می‌ریزند تا چشم‌شان بسوزد و پلک روی هم نگذارند.

سید محمد صاحبکار
به قلم: فاطمه نصراللهی
پنج‌شنبه | ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ | #تهران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Home
Account
Cart
Search