از سیدابراهیم به طلبۀ جوان!

کنار مقبره‌ شیخ بهایی نشسته بودم. درب روبرویم باز شد و سیدی آمد. با اینکه شهرتی نداشت، شناختم‌ش. سال اول طلبگی‌ام بود. دنبال هویتم می‌گشتم. می‌خواستم با آدم‌های مختلف صحبت کنم و توصیه‌ای بشنوم. پشت سر ابراهیم رئیسی راه افتادم. منتظر بودم سرش خلوت شود، اما خلوت نمی‌شد. یکی یکی به مردم جواب می‌داد.
اشتراک گذاری
31 خرداد 1403
نویسنده : ستاد روایت پیشرفت
کد مطلب : 9007

کنار مقبره‌ شیخ بهایی نشسته بودم. درب روبرویم باز شد و سیدی آمد. با اینکه شهرتی نداشت، شناختم‌ش. سال اول طلبگی‌ام بود. دنبال هویتم می‌گشتم. می‌خواستم با آدم‌های مختلف صحبت کنم و توصیه‌ای بشنوم. پشت سر ابراهیم رئیسی راه افتادم. منتظر بودم سرش خلوت شود، اما خلوت نمی‌شد. یکی یکی به مردم جواب می‌داد. یادم نمی‌رود؛ پیرزنی جلویش را گرفت. با حوصله به حرف‌های پیر زن گوش داد. قرار شد پیگیری کند تا پسرش جایی مشغول کار شود.

بعد از آن پیرزن، یکی یکی زائر‌ها می‌آمدند برای صحبت. دور و برش که خلوت شد، رفتم جلو. گفتم: «حاج‌آقا پایه یک هستم. ممنون می‌شم نصیحتی بفرمایید!» چند ثانیه نگاهم کرد. گفت: «اول انقلابی بودن. بعد درس خواندن؛ درس خواندنِ ملّایی، سوم هم نماز اول وقت…» آنقدر درس خواندن ملّایی را غلیظ گفت که هیچ وقت یادم نرفت. از شهید جمهور این سه توصیه برایم ماندگار شد. توصیه‌ای که اگر به آن ملتفت باشیم، حوزه و روحانیت را بیش از الان به جلو می‌برد و طلاب را محترم و مغتنم می‌کند؛ مثل سید ابراهیم!

✍️به روایت امیر ارشادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Home
Account
Cart
Search